مجنون به نصیحت دلم آمده است
بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام....
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در سه شنبه 25 خرداد 1395برچسب:, |
شارژ عمـرم را فقط این گونہ افزایش دهـم ....
یڪ ستاره،یڪ مربع،یڪ عدد عڪس ضریح
اللهم ارزقناکربلا
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در دو شنبه 10 اسفند 1394برچسب:, |
دنیا ! به گریه کردن من خُرده ای نگیر
بعد از حسین (ع) خنده به این لب حرام شد
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در سه شنبه 27 بهمن 1394برچسب:, |
در ورودی ضریحت بوده ام زیر فشار..
مرحمت کن در شب اول نباشم در فشار..
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در شنبه 24 بهمن 1394برچسب:, |
بنی آدم اعضای یک پیکرند..
ولی بچه های هیئت کمی بهترند..
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در جمعه 23 بهمن 1394برچسب:, |
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در پنج شنبه 22 بهمن 1394برچسب:, |
فطرس پرش شکست شفا دادیو پرید
من که دلم شکست چه خاکی بسر کنم؟
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در یک شنبه 18 بهمن 1394برچسب:, |
تا ﻃﺒﻴﺐ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺩﻳﺪ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ................
گفت: ﺳﺮﻳﻌﺎ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻛﺮﺑﻼ
ﻛﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ، ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻣﻨﻔﻲ ﺍﺳﺖ....
ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺶ ﻓﻘﻂ ﺷﺶ ﮔﻮﺷﻪ ی ﻛﺮب و بلا
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در شنبه 17 بهمن 1394برچسب:, |
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات
السلام حضرت ارباب،قتیل العبرات
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در جمعه 16 بهمن 1394برچسب:, |
اسامی اعلام شد ...نکند ....
رد صلاحیت ....شده باشم.....در قلب....تو ...
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در سه شنبه 29 دی 1394برچسب:, |
گر بگویم با خیالت تا كجاها رفته ام
مردمان این زمانه سنگسارم میكنند..
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در شنبه 26 دی 1394برچسب:, |
تمام زندگی ام جنگ تن به تن بوده ست!
و شغل رسمی من «دوست داشتن» بوده ست!
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در جمعه 25 دی 1394برچسب:, |
روی نــبودت هم حسابی تازه وا کردم
یـــــاد تو می ارزد به بودنهای خیلی ها
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در دو شنبه 30 آذر 1394برچسب:, |
طبق عادت ،من نمازم راشکسته خوانده ام
درخیالم که هنوز کرب و بلا هستم حسین
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در دو شنبه 23 آذر 1394برچسب:, |
همینجوری میخواستم ببینم چی میگن! برام جالب بود. از خیلی از عراقیا
و موکبدارا همین سوالو میپرسیدم. یکی گفت: همه زندگیمو مدیون حسینم،
قول دادم تا آخر عمرم نوکری زائراشو بکنم. یکیشون گفت: سیر کردن زائر
امام حسین خیلی ثواب داره. یکی گفت خدمت به زائرا، خدمت به امامحسینه.
اما بین این همه، یه جواب خیلی به دلم نشست...
یه پسر جوونِ سبزه که یه سینی خرما دستش گرفته بود و اول صبح وایساده بود
وسط مسیر. سینی رو گرفت سمتم. یه خرما ورداشتم و پرسیدم:
چرا برای چند روز از همه زندگیت زدی اومدی اینجا که از زائرا پذیرایی کنی؟
اشک تو چشاش حلقه زد، بغضش رو خورد و با یه صدای گرفته با همون لهجهی
عراقی، دست و پا شکسته شروع کرد فارسی صحبت کردن:
هرسال همه دلخوشیم اینه که فقط یه بار یکی از این خرماها رو به امامزمانم تعارف کرده باشم
... همین
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در پنج شنبه 12 آذر 1394برچسب:, |
دهخدا تجربه ی عشق ندارد، ورنه.........
معنی مرگ و جدایی به یقین هر دو یکیست
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در سه شنبه 10 آذر 1394برچسب:, |
دنیای حقیقی که سر جای خودش...
دنیای مجازی ام فقط حرف شماست...
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در جمعه 6 آذر 1394برچسب:, |
من گیر این دو برگِ گذرنامه نیستم...
کرب و بلای من به گذرکردن از ”من“ است ...
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در پنج شنبه 5 آذر 1394برچسب:, |
لنگ ویزا و تمام این مسائل نیستم..
قلب ناپاکم مرا از کربلایت دور کرد. . .
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در پنج شنبه 5 آذر 1394برچسب:, |
اگر زاهد دعای خیر میگویی مرا این گو
که این آواره ی کوی حسین آواره تر بادا...
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در سه شنبه 3 آذر 1394برچسب:, |
اربعین
تمرین دل کندن است
دل کندن از تو
و تو خودت
تمام تعلقانی
تمام دنیا...!
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, |
پیاده تا کربلا خوب..... ولی خوب تر از آن..
پیاده شدن از"هوی"و"هوس" است!
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, |
من که می خوابــــم ولی یادت بماند کربــــــــــــلا
یک شب دیگر به امید وصالت سر به بالین مینهم
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, |
روی سر در مغازه اش پارچه ای نصب کرده بود که..
"به احترام شهادت حضرت رقیه "
امروز در این فروشگاه گوشواره عرضه نمیشود....
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, |
به بچهها گفتم: «از روش بپرید که کثیف نشه.»
یک پارچه سفید بود. پهنش کرده بودند وسط جاده!
«لابد مال یکی از همین موکبهاست. باد با خودش آورده.»
داشتیم یکی یکی از روی پارچه میپریدیم که یک نفر بدو بدو آمد،
دستمان را گرفت و از روی پارچه ردمان کرد!
تازه فهمیدم که پارچه را باد نیاورده، مرد عرب کفنش را
زیر پای زائرهای اباعبدالله پهن کرده است.
نوشته شده توسط اسیرگمنام... در دو شنبه 25 آبان 1394برچسب:, |