یلدا
خبر رسید که پـــائــیز رو به پایان است....
چه دلخوشید؟ که این اول زمستان است .
گاو باشی
ولی مثل انسان رفتار کنی
بهتر از اینکه انسان باشی
ولی مثل گاو رفتار کنی..!
بچه هاے کوچک با دست و پایشان بازی مے کنند
ولے دلشان مرتــّب است
و همراهشان است .
اما بزرگ ها دست و پایشان خیلے منظّــم است
ولے دلشان بازے مے کند
ما بیشتریم و بیشتر می گردیم
تا سیصد و سیزده نفر می گردیم
در نیجریه...یمن...در افغانستان
ما را بکشید, زنده تر می گردیم
................
عالم شیعه شیخ زکزاکی که چندین نفر رو در نیجریه شیعه کرد...
باغ عاشق خزان نمیفهمد.............خشکيِّ آسمان نمیفهمد
عاشق اصلاً کنار معشوقه............"دیر" و "زود" و "زمان" نمیفهمد
وقت پروازهای روحانی..................بال ، "بُعدِ مکان" نمیفهمد
سگ به غیر از وفا به آنکس که........میدهد استخوان نمیفهمد
کاهل این را که: از کجا آمد؟!.............روزيِّ آب و نان نمیفهمد
این کریمی که ما شناخته ایم.........ازدحام دُکان نمیفهمد
بعد از اینکه غذا گرفتی هم.............داخل صف بمان نمیفهمد
شیطنت های بچه را از عمد............پدر مهربان نمیفهمد
اختیاراً تقلب ما را...........................موقع امتحان نمیفهمد
پرده ای بر دلش نشسته اگر.............روضه را روضه خوان نمیفهمد
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر، به خواستگاری دختری می رود...
پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر می رود،
پدر دختر با ازدواجشان موافقت می کند و در مورد اخلاق پسر می گوید:
ان شاءالله خدا او را هدایت می کند...!
دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت می کند،
با خدایی که روزی می دهد فرق دارد؟؟؟!
از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب.
به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.رو کرد به امام:
"پسرپیامبر!دست خطی بدهید برای تبرک باخودم ببرم اصفهان ."
امام برایش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی.
دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."
يك گياه كوچك را نگاه كن، كه چطور از زير خاكها و سنگها سر بيرون مىآورد
و حتّى آسفالتها و سيمانها را مىشكند و سر بلند مىنمايد.
اگر تو به اندازه اين گياه كوچك، ريشه داشته باشى، از زير خاك و سنگ و
از زير عادت و غريزه و از زير حرفها و هوسها سر بيرون مىآورى و سربلند مىشوى.
نامه هاى بلوغ، ص162.
باغ یاس را به آتش کشیدند و انکار کردند عبای آسمانی را برداشتند
و گفتند گم شده است غدیر را به بازی گرفتند و گفتند ماجرای خاصی نبوده است،
امروز هم میخواهند شهادت پیامبر را انکار کنند، ولی ما یادمان نمیرود
زنی را که به پیامبر سم داد... شهادت پیامبر برای ما رحلت نمیشود...
ازگاج میبرند که ماهانی ات کنند .........تا رتبه های اول انسانی ات کنند
پر کرده اند دور تو را تست های سخت..... تنها به این بهانه که تهرانی ات کنند!